منـم زینب ، اسیـر کـاروانم
منـم زینب ، سفیـر کشتگـانم
منـم زینب که حق کرد امتحانم
منـم زینب ، کـه ایـّوب زمــانـم
منـم زینب ، که گشتم جاودانه
منـم زینب ، که خوردم تـازیـانه
منـم زینب که از روز ازل تـا زاده ام مــادر
جهان را سر به سر از بهر خود بیت الحَزَن دیدم
خودم دیدم درین وادی که بر عشقم چه ها کردن
پـی انگشتـر ، انگشتـش ز دسـت او جـدا کـردن
خودم دیدم که از سنگ جفا پیشانی اش بشکست
خودم دیـدم کـه شـمـر بـر سـیـنـه اش بنشـست
خودم دیدم که در مقتل گل من دست و پا می زد
لگد بر پهلویش می خورد و زهرا را صدا می زد
نویسنده » نسیم بهشت » ساعت 12:47 صبح روز یکشنبه 89 آذر 28
من عزادار تو ام جد غریب گل گلزار تو ام جد غریب
مهدی ام نور خدا روی زمین محو انوار تو ام جد غریب
پی اجرای وصایای تو ام محو گفتار تو ام جد غریب
ساکن کرببلا، کعبه دل من حرمدار تو ام جد غریب
کار تو کار خدایی است حسین مانده در کار تو ام جد غریب
کشته امر به معروف شدی روح افکار تو ام جد غریب
غم مخور کشته علمدارت شد من علمدار تو ام جد غریب
اشک اگر خشک شود خون گِریم یاد رخسار تو ام جد غریب
می دهم پاسخ هل من ناصر تا ابد یار تو ام جد غریب
اکبرت حیدر تف را کشتند یاد سردار تو ام جد غریب
مخفی از چشم همه می گیرم من عزادار تو ام جد غریب
نویسنده » نسیم بهشت » ساعت 3:34 عصر روز سه شنبه 89 آذر 16
اولین معنایی که از عید به ذهن میرسد، تغییراتی است که انسان از ظاهر خود و یا در طبیعت میبیند . این آرایش ظاهری همچون پوشیدن لباس نو و آمدن بهار طبیعت به یک معنا عید نامیده شده است .
در روایتی از امیر المومنین علی علیه السلام آمده است که : هر روزی که انسان در آن به زشتی آلوده نگردد آن روز عید است چرا که زشتی مهمترین بستر ظهور نزاع میان آدمیان است وباعث برهم خوردن آرامش درونی و بیرونی انسانها میگردد و این همان چیزی است که با عید یعنی آرامش و شادمانی منافات دارد .
از سوی دیگر حرکت انسانها به سوی علم و معرفت همواره با شادمانی و نشاط توأم است خاصه آنکه وقتی انسان معنای جدیدی کشف میکند ، ابتهاج زائد الوصفی تمام وجود آدمی را در بر میگیرد ، آن لحظه تازه عید نامیده میشود .
معنای دیگری که از عید,عارفان به ما آموخته اند ، جان باختن و قربانی کردن جان خویش در پای معشوق است . و نماد ظاهری آن ایام حج و عید قربان است که حیوانی را انسان به عنوان تحفه و هدیه به طرف جایگاه معینی میبرد تا برای کامل شدن عبادت قربانی کند . مولوی در این معنا گفته است :
خویش فربه مینماییم از پی قربان عید کان قصاب عاشقان بس خوب و زیبا میکشد
در تمامی این تعریفها عید برای انسان مطرح شده است ،یعنی ما در شرایط ویژه ای احساس مبارکی و نو شوندگی داریم . اما به نظر میرسد این تازگی قبل از آنکه در رابطه با ما معنی شود در باره تولید کننده این شرایط یعنی خداوند باید معنا شود . چون خداوند ? بدیع السموات و الارض است ? و خود را با عنوان ?فتبارک الله احسن الخالقین? به ما معرفی نموده است .
واز سوی دیگر این مبارکی در تمامی ملک و ملکوت عالم جاری است ، لذا از این خدای بزرگ و مبارک میتوان هرلحظه طعم مبارکی را چشید به همین دلیل اگر عیدی است اولاً از آن خداست نه از آن آدمیان ، و این معنا با سایر تعاریف آمده در باب عید یک فرق گوهری دارد که آن محوریت خداست .
کشته شدن در پای محبوب و قربانی کردن خود مهمترین تعریفی است که مولوی ازعید به ما میدهد
نویسنده » نسیم بهشت » ساعت 1:45 صبح روز چهارشنبه 89 آبان 26
فضیلت شب عرفه
شب عرفه از لیالی متبرکه و نورانی میباشد. آن شب، لحظه مناجات و خلوت با حضرت دوست و برآورنده حاجات است. در این شب عزیز توبه مورد قبول حضرت حق قرار میگیرد و دعا به درگاه او مستجاب خواهد بود. فضیلت شب عرفه به اندازهای است که اگر کسی آن را به عبادت بگذارند، اجر صد و هشتاد سال عبادت را خواهد داشت. آورده شده کسی که در آن شب به زیارت امام حسین علیه السلام و سرزمین پر بلای کربلا برود؛ و تا روز عید در آنجا بماندن، از شر آن سال در امان بماند.
ادامه مطلب...
نویسنده » نسیم بهشت » ساعت 12:26 صبح روز سه شنبه 89 آبان 25
امروز دلم هوای مدینه را کرده ؛سکوت عحیب حرم حضرت محمد(ص) ، غربت و تنهایی آن چهار امام معصوم ، بی خبری از فاطمه زهرا (ُس) که خانه اش است اما نمی دانی که خودش کجاست ، قبرش کجاست، به جرم کدامین ظلم اینقدر غریب وتنهاست تا رفتی و ندیدید
نمیدانید که من چه می گویم وقتی که آنجا هستید می فهمید که ائمه ما همیشه مظلوم بوده و هستند ،می فهمید که شیعه همیشه تنهاست ، می فهمید که به شما حتی اجازه خواندن یک زیارتنامه را هم نمی دهند که هیچ ، حتی ایستادن برای چند لحظه ودردل کردن را هم از شما می گیرند آنوقت که با خودت میگوید که خدایا این همه راه آمده ا م که زیارت کنم ،درد ودل کنم ، خلوت کنم اما می بینم که ائمه معصوم ما همیشه تاریخ تنها بوده اند وهستندآخر چرا ، چرا ،چرا ...؟
نویسنده » نسیم بهشت » ساعت 2:51 صبح روز شنبه 89 آبان 22
در شب اول ذیحجه که هلال ماه با کرشمه خودنمایی می کرد، خورشید به خانه علی علیه السلام وارد شد. باد صبا همه را خبر رسانید که: زیور ببندید؛ نور با نور پیوست و جهان روشن شد. درختان شکوفه های خود را بر زمینیان ارزانی داشتند. ابرها مُشک بر زمین باریدند و از خاک صد هزار لاله بر آمد. هلهله ای از شادی و پایکوبی برخاست و جهان یکسره در شور و ولوله شد.
ازدواجی ساده با ساز و برگی اندک، اما صفا و صمیمیتی بسیار، صورت گرفت که تحسین همگان را بر انگیخت و اسوه ای برای آیندگان شد. آن پیوند ساده و بی ریا جز پیوند دو معصوم و برگزیده، علی و فاطمه، نبود.
نویسنده » نسیم بهشت » ساعت 1:40 صبح روز سه شنبه 89 آبان 18
سلام ما به رخ انور امام جواد درود ما، به تن اطهر امام جواد
غریب بود و غریبانه جان سپرد و نبود کسى به وادى غم، یاور امام جواد
ادامه مطلب...
نویسنده » نسیم بهشت » ساعت 1:49 صبح روز یکشنبه 89 آبان 16
ای باغبـــان در گلستان ، گل را چــــــرا پنهان کنی
چـــــون مااسیر آن گلیم ، از ما چـرا پنهان کنــــی
آن گــــل دهد بــــوی خدا ، از ما چــــراباشد جـــدا
بـــــــوی خدا را ای خدا ، دیگر چـــــرا پنهان کنـــی
در انتــظارش عالمی ،حیـــران و ســــرگردان هـــمی
آن آیــــت مخزونه را ، دیگـــر چـــــرا پنهــــان کـــنی
ظلــــم ستم غـــوغـــا کند ، دنیـا پـــــر از بلوا کنــــد
درپرده ی غیبت دگر ، منجی چـــرا پنهــــان کنــــی
ای آگـــه از ســـــر وعلن ، ای خالق لــــــوح قلــــم
عمرم به پایان شد دگــر ، مهــدی چرا پنهان کنـــی
مستضعفان را داده ای ، خـــود وعده ی مــلک زمیـــن
آن وعده ی مستضعفان ، دیگر چـــــرا پنهان کنـــی
شد نیمه ی شعبان ز نــو ، دل انتظار مــــــاه نـــــو
این ماه را در پشت ابــر ، دیگر چــــرا پنهان کنــــی
او مکه هست و او مـنا ، هم سعی باشد هم صفا
او زمــــزم بی انتها ، زمـــــزم چرا پنهـان کنــــی
هر جمعه ندبه ســر دهیم ، با یاد مهدی سـردهیم
هستیم بی مـــولا خدا ، مـــولا چرا پنهان کنــــی
شعر از عبدالکریم افکار ازاد
نویسنده » نسیم بهشت » ساعت 3:15 صبح روز چهارشنبه 89 آبان 12
من دست خالی آمدم ، دست من و دامان تو
سرتا به پا درد و غمم، درد من و درمان تو
تو هر چه خوبی من بدم ، بیهوده بر هر در زدم
آخر به این در آمدم ،باشم کنار خوان تو
من از هر دررانده ام ، من رانده ی وامانده ام
یا خوانده یا نا خوانده ام ،اکنون منم مهمان تو
پای من از ره خسته شد، بال و پرم بشکسته شد
هر در به رویم بسته شد، جز درگه احسان تو
گفتم منم در می زنم ،گفتی به تو سر می زنم
من هم مکرر می زنم ،کو عهد و کو پیمان تو؟
سوی تو رو آورده ام، ای خم سبو آورده ام
من آبرو آورده ام، کو لطف بی پایان تو؟
حال من گوشه نشین، با گوشه ی چشمی ببین
جز سایه ی پر مهرتان، جایی ندارم جان تو
من خدمتی ننموده ام، دانم بسی آلوده ام
اما به عمری بوده ام، چون خار در بستان تو
نویسنده » نسیم بهشت » ساعت 3:12 صبح روز چهارشنبه 89 آبان 12
سلام بر تو ای ولی ّ خدا، و ای فرزند ولی ّ خدا .سلام بر تو ای حجّت خدا، و ای فرزند حجّت خداسلام و رحمت و برکات خداوند بر تو ای امام هدایت و ای ریسمان استوار.گواهی می دهم که برای خدا و برای پیامبر خدا خیرخواهی کردی
… و امانتی که بر دوش داشتی گذاردی .
ادامه مطلب...
نویسنده » نسیم بهشت » ساعت 1:17 صبح روز سه شنبه 89 آبان 11